عشقم امیرمهدیعشقم امیرمهدی، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
مامان وروجکمامان وروجک، تا این لحظه: 30 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
بابای وروجکبابای وروجک، تا این لحظه: 39 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
عشق آسمونیه من وباباعشق آسمونیه من وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

امیر مهدی ثمره ی عشق ما

هفته 32 و عجله امیر مهدی مامان

سلام گل پسری عجول مامان     مامان فدات شه عشقم این دنیا خیلی خبری نیست که شما انقد عجله داری واسه دیدنش !! خوبه که دوس داری بیای پیشه منو بابایی تا جمع سه نفرمون کامل شه اما اگه به موقع بیای واسه هممون بهتره عشق مامان یکشنبه این هفته حسابی خسته شده بود و واسه مامان لگد نمیزد از بعد از ظهر تا ساعت 10 شب ما هم دوباره تشریف بردیم بیمارستان بنت الهدی و اونجا نوار قلبتو گرفتن یک ساعت و نیم دستگاه nstبهمون وطل بود اما شما هیچ تکونی نخوردی ماما یکمی مارو ترسوند نشسته بود بالا سرم و از هزینه بالای بیمارستان صحبت میکردو میگفت این جا هزینه بستری بالاست مشکلی نداری بخای اینجا بستری شی؟؟؟؟ ...
20 آذر 1393

هفته 31

سلام امیر مهدی مامان این یه هفته کلا استراحت مطلق بودیم و خونه مامانیم حسابی خوردیم و خوابیدیم تا به قوله بابایی تنگ شما پر آب بشه مامانیم یه سره اب هویج، اب سیب، اب پرتقال، اب ،شیر، چایو.... داد خوردیم و گلاب به روت پام تو wcبود 4 تا سرم هم شب در میون نوش جان کردیم و دیروز به امید اینکه حسابی تنگت پر آب شده رفتیم سونو جلو در سونو گرافی از بابا قول گرفتم که الان که رفتیمو گفت همه چی خوبه ببرمون بیرون یه دوری بزنیم که این مامان دردری یه هفته است از خونه بیرون نرفته اما..... بازم تنگتون خیلی پر نشده بود با این همه مایعات و سرم مایع آمنیوتیک که دفعه قبل 7/5 بود این بار8 شده بود حسابی ناراح...
9 آذر 1393

هفته 29 و...

سلام عزیز مامان این چند روز حسابی خودتو واسه مامان و بابا  لوس کردی!!! از روز شنبه تکونات کم شده بود و مث قبل که شکم مامانو با مشت و لگد بمبارون نمیکردی تا یکشنبه عصر صبر کردم شاید دوبار ه راه بیفتی اما بازم فایده نداشت مامانی رفتم بیمارستان جای خونه مامانی اعظم تا صدای قلبتو بشنوم خاطرم جمع شه اونجا هم گفتن ضربان قلبش خوبه ولی واسه تکوناش و اینکه خیالت راحت بشه یه سونو برو رفتیم سونو  و اونجا تازه فهمیدم حدسم تو این سه هفته گذشته درست بوده و کیسه آبم کمی نشتی داشته!! عشق مامان شما تو بی آبی افتاده بودی واسه همین تکون نمیخوردی کلی دلم واست سوخت من قبلش به دکتر گفتم حس...
4 آذر 1393

ایام عزاداری تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت

ابروی حسین (ع) به کهکشان می ارزد یک موی حسین (ع) بردو جهان می ارزد گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست ؟ گفتا که حسین (ع) بیش از آن می ارزد   فرارسیدن شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و حضرت ابالفضل عباس (ع) و تاسوعا و عاشورای حسینی بر تمامی شما هواداران عزادار حسینی تسلیت و تعزیت باد . در این روزها ما را نیز از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید. انشاا... طاعات و عبادات و عزاداریهاتون قبول درگاه حضرت حق   ...
11 آبان 1393

هفته 27

سلام عزیز مامان امسال محرم من تنها نیستم و هرجا میرم شما هم با منی مامان جون امسال با هم دوشب رفتیم روضه و شما هم حسابی فک کنم عزاداری کردی دیگه حسابی بزرگ شدی مامان و تکونات حسابی قابل مشاهده است منو بابا میشینیم و به شما نگاه میکنیم مثه ماهی این طرفو اون طرف میری و ما حسابی کیف میکنیم وقتی حسابی ذوق زده شدیم شما یه لگد هم واسمون میپرونی که کاملا کیف کنیم وقتی لگد میزنی یه سمت شکمم کاملا بالا میاد و حسابی لذت میبرم با این حس خوب شکمم حسابی ترک خورده اما فدای سرت شما سالم باش مهم نیست این نیز بگذرد ...
11 آبان 1393

سونوگرافی اول ماه هفت

سلام نفسم چند وقتی بود که زیر دلم گهگاهی درد میکرد و کمر دردم هم دوباره برگشته از اونجایی که خانم دکتر هم مسافرت رفته و نبود من هم یه دکتر معمولی رفتم واسم سونوگرافی نوشت تا برم چک کنم ترسیدم شما پایین باشی مامانی گفتم حالا که میرم سونو یه جایی برم که بابا رو هم راه بده داخل و بابایی هم شما رو از نزدیک موقع تکون خوردنت ببینه واسه همین رفتم پیشه اقای دکتر ویکتور کیاوش که هم سی دی سونو دوبعدی رو میداد هم همراهی داخل اتاق سونو راه میداد خیلی معطل شدیم تا نوبتمون شد اما بلاخره رفتیم و اقای دکتر که خیلی هم صبور بود شما رو کامل به مانشون داد و بابایی هم حسابی ذوق کرده بود ...
5 آبان 1393