عشقم امیرمهدیعشقم امیرمهدی، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
مامان وروجکمامان وروجک، تا این لحظه: 30 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
بابای وروجکبابای وروجک، تا این لحظه: 39 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
عشق آسمونیه من وباباعشق آسمونیه من وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

امیر مهدی ثمره ی عشق ما

سالروز شهادت حضرت علی اصغر

سلام عزیزم  امسال با کلی خواهشو التماس از بابایی بلاخره راضی شدن که شما رو ببریم حرم مطهر امام رضا واسه روز علی اصغر { جناب اقای پدر میگفتن اونجابچه های مریض هستن و پسرم مریض میشه !!! } خلاصه که اصرارهای مامان جواب داد و بابایی راضی شد اما از اونجایی که دیر راضی شد و ما شب قبل رفتیم دنبال لباس هیچی لباس هم گیرمون نیومد حسابی ناراحت شده بودم اما تو یه تصمیم آنی گفتم به مامانم بریم پارچه بگیریم خودمون بدوزیم مامانجونم هم کهباهامون بود و گفت پارچه بگیرید خودم میدوززم و انصافا که لباست از همه بچه ها قشنگ تر هم شده بود چقدر واسم روزه دردناکی بود هیچ وقت سختی هایی که  امام حسین و همسرشون تحمل کرده بودند رو درک نمیکردم ام...
2 آذر 1394

جشن دندونی امیر مهدی جون

جشن دندونی با یکم تاخیر البته یکم حدود یه ماه تاخیر بود در روز 25 خرداد روز تولد مامان نازی برگذار شد از تزیینات خونه عکس گرفتم اما غذا ها متاسفانه چون شلوغ بود یادم نبود عکس نگرفتم در اخر هم کیک تولد من که بابایی زحمت کشیده بودو برام خریده بود   ...
5 تير 1394

عیدت مبارک پسرم

بالاخره بعد از دو هفته تعطیلات نوروزی هم به پایان رسید و زندگی به روال عادی برگشت ، و اولین نوروز زندگیت تو پسرک نازم در کنار ما گذروندی ، امیدوارم که صد نوروز دیگه رو هم به خوشی و شادی بگذرونی وسالهای سال از دیدن بهار و زیباییهاش لذت ببری و همیشه شاد و تندرست باشی    امسال عید به گشت و گذار و وقت گذرونی با خانواده و دوستان گذشت ، و صد البته این نوروز برامون زیباتر از نوروزهای دیگه بود ، چون این بار در کنار سفره هفت سین خونه مون یک گل خوش بو داشتیم که نفسمون به نفسهاش بسته ست ، زندگیمون از بودنش رنگ میگیره و دلهامون از حضورش گرم میشه و سرشار از عشق....   دیگه میریم سر وقت عکسها و عکسنامه مون رو با تصاویر هفت س...
11 فروردين 1394

تولد یک ماهگی پسرکم

سلام امیر مهدی ناز پسرم یک ماهه شد یک ماه از با هم بودنمون گذشت گلک مامان یک ماهه شدی  خیلییی زود این روزای شیرین گذشت نفسم  زندگیم با تو تازه زندگی شده! عاشقتم پسر ناز مامان اینم چنتا عکس ازین یک ماه شیرین تر از عسل: گلکم روزای اولی که به دنیا اومده بودی خیلی آروم و بی سر و صدا بودی نه گریه میکردی نه بیدار میشدی شیر بخوری به زور بیدارت میکردیم و شیر میخوردی اما حالا به موقع واسه شیرت بیدار میشی و اگه بهت شیر ندم حسابی به جیغ میندازی عزیزم منم که تحمل گریه هاتو ندارمو سریع بهت شیر میدم شناختت از محیط بیشتر شده و در برابر صدا ها عکس العمل نشون میدی خنده های ناز تحویلم میدی گاهی اوقات با بابایی ...
24 بهمن 1393
1