همه ی دنیای من
سال 93یکی از بهترین سالهای عمرم بود. درست از همون ماه اول سال 93 زندگی شیرین ما رنگ و بوی تازه ایی گرفت 25 فروردین برای اولین بار به خونه خدا رفتیم ... واواسط اردیبهشت بود که شما اومدی تو دلم یکی ازمهم ترین آرزو های زندگیم داشتن شما بود مامانی... 30 اردیبهشت روز تولد بابایی فهمیدم که شما ثمره ی زندگیمون شدی...از اونجا بود که لحظه لحظه زندگی شیرینمون با وجود شما شیرین تر شد... بابایی حسابی مراقبه هر دومون هست و نمیذاره آب تو دلمون تکون بخوره... من از اوایل تیر کمی بد غذا شدم کمی که چه عرض کنم خودم دوست ندارم چیزی بخورم اما بخاطر شما و به زور باباجون سعی میکنم به خودمون دوتا برسم... نفسم چهار ماه اول زندگیت تو دل مامانی تموم شد ...