سلام 13 روز مامان شدم همه زندگیم شده پسرم خیلی معیارها تو زندگیم عوض شده دیگه ناخن بلند واسم قشنگی نداره چون بدنه ناز پسرم خط می افته حتی یه وقتایی که به بخیه هام نگاه میکنم اشکم در میاد وقتی به گل پسرم تگاه میکنم همش یادم میره روز 5 زندگی ناز دار مامان گفتن زردی داره و باید دستگاه بیارین خونه همه دردام بخیه هام همه و همه یادم رفت فقط اشک میریختم واسه پسرم امیر مهدی اصلا تحمل دستگاه ها رو نداشت هر کاری میکرد تا از اون جا بیاد بیرون باورش واسم سخت بود که یه نوزاد 5 روزه اینطوری بفهمه که واسه بیرون موندن از حربه شیر خوردن استفاده کنه خوب که سیر میشد تا چشم بندشو میذاشتم رو چشش دوباره دهنشو باز میکرد و شیر میخواست ...