عشقم امیرمهدیعشقم امیرمهدی، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
مامان وروجکمامان وروجک، تا این لحظه: 30 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
بابای وروجکبابای وروجک، تا این لحظه: 39 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
عشق آسمونیه من وباباعشق آسمونیه من وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

امیر مهدی ثمره ی عشق ما

کچل مامان

موهای امیر مهدی خیلی شکسته شده بود و منو بابا جون تصمیم گرفتیم اونها رو بتراشیم و شما چند وقتیو باید کچل بگذرونی عزیزم خیلی خوشگل شدی اینم عکسات انقدر خسته شده بودی که همون طور با حوله پیچی خوابیدی کشتی گرفتنه پسرم و اقای خرسی نخورش عزیزم ...
10 تير 1394

پایان پنج ماهگی امیر مهدی جون

سلام عزیزم پست 5 ماهگیت خیلی دیر شد اخه مشغول کارهای جشن دندونی شما بودیم بعد هم ماه رمان شروع شد و نشد پست بذارم اقا پسر گل الان خیلی شیطون شدی همه چیزو با دستات میگیری غذا رو که میاریم خیلی بی تابی میکنی وشما هم غذا میخای از غذاهایی مثه سوپ یا اب قورمه سبزی خیلی کم بهت میدم تا با مزه غذا ها اشنا بشی بر میگردی و واسه خودت غلت میزنی دور خودت دور میزنی شب ها کنار خودم میخوابونمت وقتی بیدار میشم میبینم پاهات پیشه منه و سرت پایینه انقدر دست و پا میزنی که وقتی رو زمین خوابیدی حداقل یه متر با جای اولیت اختلاف داری و حرکت میکنی از روروئک خوشت میاد اما نمیذارمت چون دکتر گفت خوب نیست و بعد از 8 ماه بذار کم کم میشینی البته خ...
10 تير 1394

جشن دندونی امیر مهدی جون

جشن دندونی با یکم تاخیر البته یکم حدود یه ماه تاخیر بود در روز 25 خرداد روز تولد مامان نازی برگذار شد از تزیینات خونه عکس گرفتم اما غذا ها متاسفانه چون شلوغ بود یادم نبود عکس نگرفتم در اخر هم کیک تولد من که بابایی زحمت کشیده بودو برام خریده بود   ...
5 تير 1394

سفر نامه

سلام سفرنامه امیر مهدی یه خورده طول کشید بعد از واکسن 4 ماهگی گل پسر ما 24 رفتیم مسافرت به سمت شهر های شمالی ایران هوا خیلی عالی بود مخصوصا واسه امیر مهدی نه گرم بود و نه سرد پسرم دوتا دندون تو مسافرت در اورد یکی 4 ماهو8 روز و یکی دیگه هم 4 ماه و 11 روز عکس های گل پسری که همش دستم نبود بذارم فقط چند تا شو میذارم قبل از مسافرت تو صندلی ماشین برای اولین بار گذاشتمش ببینم میشینه یا نه که الحمدالله راحت نشست و اذیت نکرد این هم چمدون ناز پسر اماده رفتن به مسافرت مامانی ترسو همش فک میکرد شما لباس کم میاری تو سفر واسه همین انقد لباس برداشته بودم که هر روز یه دست لباس عوض کردی و بازم تموم نشد...
16 خرداد 1394

پایان چهار ماهگی

سلام واسه چهار ماهگیت دیر مطلب گذاشتم اخه رفته بودیم مسافرت واکسن چهار ماهگیتو 21 اردیبهشت زدیم خیلی استرس داشتم که تب کنی یا اذیت شی مخصوصا که 24 قرار بود بریم مسافرت و اگه اتفاقی میفتاد سخت بود اما خدا رو شکر شما مثله همیشه اقا بودی و اذیت نکردی مامانو   in ham moshkel jadid farsi tayp nemishe chekap 4 mahegi; vazn;8/150 ghad;67   ...
7 خرداد 1394

امیر مهدی دوست نداره بخوابه!!

شما اصلا دوست نداری رو زمین دراز بکشی و وقتی بیداری حتما باید نشسته بگیریمیت که همه جا رو ببینی اما وقتی مامان کار داره مجبوره چیکارت کنه؟؟ تو صندلی غذا میشونمت  تو اشپزخونه تا هم منو ببینی هم من کار هامو بکنم بعضی و قتها هم جلو تلوزیون ...
17 ارديبهشت 1394

این روزهای پسرم

نازنین پسرم همین که تو را دارم ، بهترین هدیه ی دنیا را دارم ، دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم ، در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم . تو کهشکانی هستی از پرنورترین ستاره ها......         ...
17 ارديبهشت 1394

مادرانه هایی برای امیر مهدی

فرزندم نوردیدگانم   بیاموز ....که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد. بیاموز که میتوانی تنها با بخشیدن به دیگران به آرامش روحی برسی بیاموز که نفرت ، آیینه دل را سیاه می کند همانطور که محبت به آن جلا می بخشد. بیاموز که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید ، پس دلیلی ندارد که بیندیشی که همه چیز را در یک روز به دست بیاوری بیاموز که زندگی را از طبیعت یاد بگیری چون بید متواضع باشی چون سرو راست قامت چون صنوبر صبور چون بلوط مقاوم چون رود روان چون خورشید ...
17 ارديبهشت 1394

پایان سه ماهگی

پسر گلم سه ماهگیش تموم شد روز به روز امیر مهدی بزرگتر میشه و من هم روز به روز عاشق تر! این روزها ... گاهی صد بار دست های امیرمهدی را می گیرم و نگاه می کنم . به ناخن هایش ، بند های انگشتانش و به پوستش نگاه میکنم و می بوسمشان ...   انگار خدا را در مشت های کوچک پسرم پیدا کرده ام . به چشم های او بوسه می زنم .به لبانش چشم میدوزم   با او بازی می کنم و در آغوشش می فشارمش .       «آرام درگوشش میگویم  می دانی چرا خدا تو رو به من داد ؟ برای این که روزی هزار بار ازاو تشکر کنم ...» چکاپ سه ماهگی گل پسرم قد 65 دور سر 40  وزن 7/2...
29 فروردين 1394

عیدت مبارک پسرم

بالاخره بعد از دو هفته تعطیلات نوروزی هم به پایان رسید و زندگی به روال عادی برگشت ، و اولین نوروز زندگیت تو پسرک نازم در کنار ما گذروندی ، امیدوارم که صد نوروز دیگه رو هم به خوشی و شادی بگذرونی وسالهای سال از دیدن بهار و زیباییهاش لذت ببری و همیشه شاد و تندرست باشی    امسال عید به گشت و گذار و وقت گذرونی با خانواده و دوستان گذشت ، و صد البته این نوروز برامون زیباتر از نوروزهای دیگه بود ، چون این بار در کنار سفره هفت سین خونه مون یک گل خوش بو داشتیم که نفسمون به نفسهاش بسته ست ، زندگیمون از بودنش رنگ میگیره و دلهامون از حضورش گرم میشه و سرشار از عشق....   دیگه میریم سر وقت عکسها و عکسنامه مون رو با تصاویر هفت س...
11 فروردين 1394