پایان پنج ماهگی امیر مهدی جون
سلام عزیزم پست 5 ماهگیت خیلی دیر شد اخه مشغول کارهای جشن دندونی شما بودیم بعد هم ماه رمان شروع شد و نشد پست بذارم
اقا پسر گل الان خیلی شیطون شدی همه چیزو با دستات میگیری غذا رو که میاریم خیلی بی تابی میکنی وشما هم غذا میخای
از غذاهایی مثه سوپ یا اب قورمه سبزی خیلی کم بهت میدم تا با مزه غذا ها اشنا بشی
بر میگردی و واسه خودت غلت میزنی دور خودت دور میزنی شب ها کنار خودم میخوابونمت وقتی بیدار میشم میبینم پاهات پیشه منه و سرت پایینه
انقدر دست و پا میزنی که وقتی رو زمین خوابیدی حداقل یه متر با جای اولیت اختلاف داری و حرکت میکنی از روروئک خوشت میاد اما نمیذارمت چون دکتر گفت خوب نیست و بعد از 8 ماه بذار
کم کم میشینی البته خیلی وقته که با کمک میشستی اما الان خودت بدون کمک ما میشینی
و دیگه خیلی پیشرفت داشتی گلم
چکاپ ماهانه هم
قد:71
وزن: 9
وقتی پوشکتو عوص میکنم خیلی خوشحال میشی واسه همین گاهی اوقات باز میذارمت تا کیف کنی
فقط گاهی اوقات
منو بابا مثه هم میخابیم و شما هم مث ما میخوابی
اینا هم عکسایی بود که واسه جشن دندونی ازت گرفتم که روی تزیینات چاپ کردمشون
سر فرصت عکسهای دندونی رو هم میذارم
امیر مهدی جون تا یکم یاد گرفت بشینه انگشت پاش رو پیدا کرد و شروع کرد به خوردن
اخه مامان چرا رژ لبیم میکنی؟؟؟