10 ماهگی امیر مهدی
خیلی وقته که تو وبلاگت مطلب نذاشتم واسه همین کلا نمیدونم از کدوم کارهات بنویسم از بس شیطونی میکنی
از قلدری هات بگم که بچه های همسنه خودتو میزنی و سرشون داد میکشی با قلدری وسایلو از شون میگیری
از حرف زدن هات بگم
وقتی دست میزنی خودتم میگی دَ دَ
بابا رو خیلی خوب میگی
اما مامان رو وقتی خوابت میاد یا گشنته گریه میکنی و میگی ماما
با لحن کاملا دستوری وقتی کسی رو کار داری میگی بیا ایییا
وقتی میخوایم بریم بیرون بای بای میکنی
عاشق دکی کردنی
قبلا پشت سر بقیه گریه نمیکردی اما الان تا کسی بره بیرون پشت سرش گریه یکنی تا شما رو هم ببرن
بازی ها هم که موش میاد و خیلی دوس داری و لی لی لی لی حوضک
من واست شعر میخونم شما هم دقیقا با اهنگ شعر خوندن من بعد من شعر رو میخونی البته فقط اهنگشو میزنی
عاشق طلا هستی و تا الان سه بار گردنبند سرویسمو شکستی تا حواسم پرت میشه با دست میکشیش و ولش نمیکنیا بشکنه!!!
پلاک گردنمم شکستی
طلاهایه زن عمو رو هم دوس داری تا میری بغلش طلاهاشو میگیری
حسابی شیرین شدی و همه دوستت دارن زن عمو مرتضی میگه عمویی دوس دارهتو رو ببره خونشون و یه شب بغلت بخوابه
مامان و بابای خودمم که بیشتر از سه روز طاقت دوریتو ندارن و اگه چهار روز نبرمت خونشون دعوام میکنن!!!!
دایی ها هم که همش زنگ مینن بیا خونمون و ....
عکسهای 8 تا 10 ماهگی
اولین باری که خودت تو رستوران غذا خوردی
و اخرین سیب زمینی که حاضر نشدی ولش کنی و با همون رفتیم تو پروما وهمه بهت میخندیدن
اینم اخرین باری که تو گهواره دیی میخواست بخوابونتت و شما هم بلند شدی نشستی و ما فهمیدیم گهواره دیگه کفاف شیطونی هاتو نمیده و جمعش کردیم
عاشق فرمون و دنده و برف پاک کن ماشین هستی
پسر نازم ماه پیش سرماخورد و حسابی اذیت شد تو این عکس هم تب کرده بود از دکتر که اومدیم تا من رفتم دارو هاشو بیارم برای اولین بار امیر مهدی سرشو گذاشت رو بالشت و خوابید
این عکسو عمو مجید ازت گرفت خیلی ناز افتادی عشقم
مراحل بیدار شدن فرشته ی دوست داشتنی مامان
امیر مهدی و دایی ها رستوران ارم به مناسبت اتمام فوق لیسانس مامانی اعظم