عشقم امیرمهدیعشقم امیرمهدی، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
مامان وروجکمامان وروجک، تا این لحظه: 30 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
بابای وروجکبابای وروجک، تا این لحظه: 39 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
عشق آسمونیه من وباباعشق آسمونیه من وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

امیر مهدی ثمره ی عشق ما

این 13 روز زندگی با تکه ی دیگری از وجودم

1393/11/5 15:50
575 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

13 روز مامان شدم همه زندگیم شده پسرم خیلی معیارها تو زندگیم عوض شده دیگه ناخن بلند واسم قشنگی نداره چون بدنه ناز پسرم خط می افته حتی یه وقتایی که به بخیه هام نگاه میکنم اشکم در میاد وقتی به گل پسرم تگاه میکنم همش یادم میره

روز 5 زندگی ناز دار مامان گفتن زردی داره و باید دستگاه بیارین خونه همه دردام بخیه هام همه و همه یادم رفت فقط اشک میریختم واسه پسرم

امیر مهدی اصلا تحمل دستگاه ها رو نداشت هر کاری میکرد تا از اون جا بیاد بیرون باورش واسم سخت بود که یه نوزاد 5 روزه اینطوری بفهمه که واسه بیرون موندن از حربه شیر خوردن استفاده کنه خوب که سیر میشد تا چشم بندشو میذاشتم رو چشش دوباره دهنشو باز میکرد و شیر میخواست

تو دستگاه هم مدام باید حواسم بهش میبود که چشم بندشو نکشه پایین تا حواسم پرت میشد دستشو مینداخت دور کشه چشم بند و میکشیدش پایین

با همه گریه هاش  و بی تابی هاش  منم گریه کردم

از دستگاه که میومدی بیرون اینطوری بغلم اروم میگرفتی مامان


 

پسرم مامان و بابا خیی دوستت دارن

الانم همه نگرانیم شیرمه  بخیه هام چرک کرده امروز رفتم دکتر و با درد فراوان دکتر بخیه ها رو فشار داد تا چرکش خارج شه بعدش هم چرک خشک کن داد و به خاطر اینکه شیرم خشک نشه و بد طعم نشه گفت مایعات خیلی بخور و ماءالشعیر  بخور تا شیرت تلخ نباشه

شیشه ماءالشعیر به دستمه و تو خونه راه میرم

امیدوارم رو شیری که شما میخوری اثری نداشته باشه انتی بیوتیک ها

پسرم داره بیدار میشه اینم چند تا عکس از اول پسری تا الان

 

این عکس همون اول که از اتاق عمل اومدی بیرون هنوز لباس تنت نیست

اینم شب پنجم بود که طبق معمول بیدار بودی گلم و اصلا فکر خوابیدن نداشتی

روز بیمارستانت

اینم از دست و پای شما تو دستای مامانو بابا

اینم بقیه عکسای ناز دار مامان

پسرکم دندون داره

خیلی خوشگل میخوابی مامانی

اینم بعد از حموم اقا پسر

 

پسندها (5)

نظرات (10)

مامانی
5 بهمن 93 16:51
اخی عزیزم انشالله زودی خوب میشی خاله جون علیرضای منم توی مسابقه عکس نی نی سایت شرکت کرده نزدیک 50 تا رقیب داره اگه دوست داشتی بهش رای بده اینم لینکش ممنون http://photo.ninisite.com/Showphoto.aspx?vid=2015011122090505397
مامانی علی
5 بهمن 93 19:42
سلام خانومی وای که کلا ثانیه به ثانیت رو درک میکنم علی من اولین نوه بود و من کلا بچه کوچیک ندیده بودم وقتی گفتن بستری شه انگار جونم رو گرفتن آخه علی گروه خونیش با من متفاوت بود برای همین میگفتن دستگاه بیمارستان قوی تره بهتره اما یه دکار که همیشه دعاش میکنم گفت دستگاه بگیر بروخونه بیمارستان محیطش کثیفه که ما هم همین کار رو کردیم.اما علی من آروم بود خیلی اذیت نکرد داخل دستگاه.الهی مادر فداش بشه
عاطفه و بهزاد
6 بهمن 93 8:45
ايشالله دامادي گل پسرت همشهري
ماما شادمهر کوچولو
7 بهمن 93 15:38
عزیزم...الهی بمیرم...من که واقعاً طاقت ذره ای اذیت شدن این فرشته های کوچولو رو ندارم ان شاء الله همیشه سلامت و راحت و شاد باشن
بابا و مامان
8 بهمن 93 15:18
ای جوووونم،الهی هیچوقت تو عمرت درد نبینی جیگر
مامانی علی(زینب)
8 بهمن 93 15:24
واقعا دندون داره پسر طلات
مامان نازی (گل پسرم امیر مهدی )
پاسخ
اره زینب جون با اینکه زود به دنیا اومد اما ماشالله حسابی رسیده بود
مامانی علی(زینب)
9 بهمن 93 2:19
چه جالب شنیدم باید کشیده بشه آره درسته؟ راستی نازی جان رمز میخوام
ایدا
9 بهمن 93 13:35
وایی خدای من مثل یک عروسک کوچلو میمونه قربونش بشم الهی عزیزم به منم سر بزنید با عکس جدیدم اپ شدم
مامانی علی(زینب)
14 بهمن 93 2:21
سلام خانومی چند وقته نیستی خوبین
مامانی
14 بهمن 93 14:50
قربونش برم چه ناز خوابیده بوووسش کن بعدا اگه تونستی از تجربه سزارینت برام حتما بگو باشه اجی بزار ترس منم بریزه