این 13 روز زندگی با تکه ی دیگری از وجودم
سلام
13 روز مامان شدم همه زندگیم شده پسرم خیلی معیارها تو زندگیم عوض شده دیگه ناخن بلند واسم قشنگی نداره چون بدنه ناز پسرم خط می افته حتی یه وقتایی که به بخیه هام نگاه میکنم اشکم در میاد وقتی به گل پسرم تگاه میکنم همش یادم میره
روز 5 زندگی ناز دار مامان گفتن زردی داره و باید دستگاه بیارین خونه همه دردام بخیه هام همه و همه یادم رفت فقط اشک میریختم واسه پسرم
امیر مهدی اصلا تحمل دستگاه ها رو نداشت هر کاری میکرد تا از اون جا بیاد بیرون باورش واسم سخت بود که یه نوزاد 5 روزه اینطوری بفهمه که واسه بیرون موندن از حربه شیر خوردن استفاده کنه خوب که سیر میشد تا چشم بندشو میذاشتم رو چشش دوباره دهنشو باز میکرد و شیر میخواست
تو دستگاه هم مدام باید حواسم بهش میبود که چشم بندشو نکشه پایین تا حواسم پرت میشد دستشو مینداخت دور کشه چشم بند و میکشیدش پایین
با همه گریه هاش و بی تابی هاش منم گریه کردم
از دستگاه که میومدی بیرون اینطوری بغلم اروم میگرفتی مامان
پسرم مامان و بابا خیی دوستت دارن
الانم همه نگرانیم شیرمه بخیه هام چرک کرده امروز رفتم دکتر و با درد فراوان دکتر بخیه ها رو فشار داد تا چرکش خارج شه بعدش هم چرک خشک کن داد و به خاطر اینکه شیرم خشک نشه و بد طعم نشه گفت مایعات خیلی بخور و ماءالشعیر بخور تا شیرت تلخ نباشه
شیشه ماءالشعیر به دستمه و تو خونه راه میرم
امیدوارم رو شیری که شما میخوری اثری نداشته باشه انتی بیوتیک ها
پسرم داره بیدار میشه اینم چند تا عکس از اول پسری تا الان
این عکس همون اول که از اتاق عمل اومدی بیرون هنوز لباس تنت نیست
اینم شب پنجم بود که طبق معمول بیدار بودی گلم و اصلا فکر خوابیدن نداشتی
روز بیمارستانت
اینم از دست و پای شما تو دستای مامانو بابا
اینم بقیه عکسای ناز دار مامان
پسرکم دندون داره
خیلی خوشگل میخوابی مامانی
اینم بعد از حموم اقا پسر