عشقم امیرمهدیعشقم امیرمهدی، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
مامان وروجکمامان وروجک، تا این لحظه: 30 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
بابای وروجکبابای وروجک، تا این لحظه: 39 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
عشق آسمونیه من وباباعشق آسمونیه من وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

امیر مهدی ثمره ی عشق ما

26 هفتگی گل پسرم مبارک

سلاااااااااااااااااااااام جوجوی ناز مامان.....گل پسرم خوبی؟؟   الهی مامانی قربون گل پسرش بشه....   خدا جونم بازم شکرت....شکرت که من26 هفتس با پاره تنم دارم زندگی میکنم خدایا توی   هفته های باقیمونده هم مراقبمون باششششششش   عشق مامان...عمرم شما هم با دستای ناز کوچولوت واسه مامان واسه بابا مخصوصا واسه خودت دعا کن   خب و اما....هفته پیش سالگرد شروع زندگی مشترک من و بابایی بود ...خدایا شکرت که در اولین سالگرد عشقمون یه عشق دیگه هم پیش ما بود هفته پیش روز سالگرد زندگی مشترکمون به مناسبت ازدواج عمه مریم و اقا محمود خ...
1 آبان 1393

سیسمونی قسمت اول (لباس ها)

سلام به پسری مامان امروز میخوام عکس های لباس های گل پسری رو واسش بذارم لباس هایی که حتی بعضی هاش قبل از اومدن شما خریداری شده یه سری از لباس ها رو من و بابایی به دستور مامان اعظم جون فروردین که مکه رفتیم خریدیم یه دست لباس هم مامان اعظم جون و باباجون از کربلا خریدن و اونو همه جا تبرک کردن واسه شما این لباس تبرکی کربلاست بقیه لباس های این پست هم از مکه است   بقیه لباس ها هم باشه واسه پست بعدی ...
10 مهر 1393

ماه ها

یه مشکل بزرگی که دارم همیشه هفته و ماه بارداری رو قاطی میکنم چون خودم به هفته میرم جلو وقتی یکی میپرسه چند ماهته قاط میزنم اینو تو یه وبلاگ دیگه دیدم برداشتمش تا همیشه جلو چشمم باشه هفته 1 تا 4 : ماه اول هفته 5 تا 8 : ماه دوم هفته 9 تا 13 : ماه سوم هفته 14 تا 17 : ماه چهارم هفته 18 تا 21 : ماه پنجم هفته 22 تا 26 : ماه ششم هفته 27 تا 30 : ماه هفتم هفته 31 تا 35 : ماه هشتم هفته 36 تا 40 : ماه نهم ...
3 مهر 1393

21 هفتگی

سلام عزیز مامان خیلی وقته که میام برات بنویسم اما نمیشه اما امشب واسه خاطره تکون هایی که میخوری حتما باید بنویسم مامانیم زیادی شیطونی میکنی پسره من فک کنم حسابی شیطون بلا باشه اخه 21 هفته که گلم هنوز سنی نیست که شما اینطوری لگد بزنی الانم حسابی داری از خجالتم در میای البته بیشتر شبها شروع به کار میکنی کلا ساعت کاریت با من یکی نیست تا من میام بخوابم شما انقدر لگد میزنی که مجبور میشم بشینم پای تلوزیون یا یه جوری سر خودمو گرم کنم تا اروم شی وبعد من بخابم برنامه هرشبمون همین شده اما عیب نداره نفس مامان من امده هر اذیتی ازجانب شما هستم   مامانی فقط میخام سالم باشی و سالم به دنیا بیای تا باشه از این اذیت ها عاشق...
3 مهر 1393