عشقم امیرمهدیعشقم امیرمهدی، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
مامان وروجکمامان وروجک، تا این لحظه: 30 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
بابای وروجکبابای وروجک، تا این لحظه: 39 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
عشق آسمونیه من وباباعشق آسمونیه من وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

امیر مهدی ثمره ی عشق ما

چهلمین روز تولد پسرم

توبزرگ میشوی وبزرگتر.... ومن هرروز دلتنگ روزهای کودکی ات میشوم روزهای نوزادی .روزهایی که به غیر از آغوش من ماْوایی نداشتی. دلتنگ روزهایی هستم که به سرعت سپری شد. خیلی زود گذشت.روزی که خدا فرشته ای را به من هدیه داد تا زین پس نگهدار او باشم. امانتدار خدا هستم تا از تو پاسداری کنم. ازتو وزیباییهایت.  هرروز که میگذرد عشق من به تو صدچندان میشود یک ماه و15  روز از آمدنت میگذرد توبزرگ میشوی ومن هر روز که میگذرد در دریای عشق توکوچکتر میشوم.... و شاید همین روزها غرق شوم........... به مناسبت چهلمین روز تولدت چکاپ چهل روزگی ...
8 اسفند 1393

تولد یک ماهگی پسرکم

سلام امیر مهدی ناز پسرم یک ماهه شد یک ماه از با هم بودنمون گذشت گلک مامان یک ماهه شدی  خیلییی زود این روزای شیرین گذشت نفسم  زندگیم با تو تازه زندگی شده! عاشقتم پسر ناز مامان اینم چنتا عکس ازین یک ماه شیرین تر از عسل: گلکم روزای اولی که به دنیا اومده بودی خیلی آروم و بی سر و صدا بودی نه گریه میکردی نه بیدار میشدی شیر بخوری به زور بیدارت میکردیم و شیر میخوردی اما حالا به موقع واسه شیرت بیدار میشی و اگه بهت شیر ندم حسابی به جیغ میندازی عزیزم منم که تحمل گریه هاتو ندارمو سریع بهت شیر میدم شناختت از محیط بیشتر شده و در برابر صدا ها عکس العمل نشون میدی خنده های ناز تحویلم میدی گاهی اوقات با بابایی ...
24 بهمن 1393

این 13 روز زندگی با تکه ی دیگری از وجودم

سلام 13 روز مامان شدم همه زندگیم شده پسرم خیلی معیارها تو زندگیم عوض شده دیگه ناخن بلند واسم قشنگی نداره چون بدنه ناز پسرم خط می افته حتی یه وقتایی که به بخیه هام نگاه میکنم اشکم در میاد وقتی به گل پسرم تگاه میکنم همش یادم میره روز 5 زندگی ناز دار مامان گفتن زردی داره و باید دستگاه بیارین خونه همه دردام بخیه هام همه و همه یادم رفت فقط اشک میریختم واسه پسرم امیر مهدی اصلا تحمل دستگاه ها رو نداشت هر کاری میکرد تا از اون جا بیاد بیرون باورش واسم سخت بود که یه نوزاد 5 روزه اینطوری بفهمه که واسه بیرون موندن از حربه شیر خوردن استفاده کنه خوب که سیر میشد تا چشم بندشو میذاشتم رو چشش دوباره دهنشو باز میکرد و شیر میخواست ...
5 بهمن 1393

بلاخره گل پسرم اومد بغلم

سلام من بلاخره زایمان کردم با همه سختی ها بلاخره ناز دار مامان اومد بغلم روز دوشنبه 22 دی از صبح ساعت 6 بستری شدم واسه طبیعی امال متاسفانه یا خوشبختانه نتونستم طبیعی زایمان کنم  و ساعت 4:5 سزارین شدم به روش بی حسی اسپاینال که خانم دکتر گفتن خدا رو شکر که سزارین شدی چون به شدت چسبندگی جفت داشتی و اگه طبیعی زایمان میکردی باید دوباره کورتاژ میشدی گل پسرمم خیلی آقاست البته همه از گریه بچه مینالن من از خواب زیادش روزها خوابه و توپ بلندش نمیکنه شب ها بیداره بیداره!ً! بعدا میام و خاطرات زایمان رو هم مینویسم عکس های پسر مامان روز اول بیمارستان روز سوم عکس های دیگه اش هم الان وقت نشد ...
1 بهمن 1393

فرشته کوچولوی ما زمینی شد

امیر مهدی عزیز ما  در تاریخ 93/10/22   ساعت 16/30    در بیمارستان بنت الهدی مشهد ز مینی شد وزن : 2/850 قد    50 دور سر :34/5 به امید خدا  چند روز اینده مامان امیر مهدی میاد و خاطراتش و عکس گل پسری رو براتون می ذاره ...
29 دی 1393

آهای فریاد فریاد عزیزم داره میاد!!!هفته 37

سلام هیچی دیگه نصفه شبی اومدم بگم نی نی من عشقم امیر مهدی امروز قراره بیاد بغلم ایشالله دکتر انتخاب زایمانو به عهده خودم گذاشت و منم طبیعی رو انتخاب کردم البته با القای درد زایمانی واسم دعا کنید منم اگه قابل باشم و اسه همه مامان های منتظر و همه اونایی که نی نی تو راه دارن دعا میکنم موقع زایمان مخصوصا مامان نوشین و مامان ریحان و مامانه دوقلو ها و بقیه ایشالله دفعه بعدی با عکسایه گل پسریم بیام التماس دعا   ...
21 دی 1393